درباره کتاب «راه های ابریشم» نوشته پيتر فرانکوپن
مترجم: حسن افشار
منتقد: عمران دسترس
کتاب «راههاي ابريشــم»، تاريــخ جهان از ديدگاهي نو است که با يک داستان عجيبوغريب تاريخي همراه است و پردههاي بدبيني را به کناری ميزند. پيتر فرانکوپن سريعا نکتهاي درمورد اين گشودنِ ظاهرا خودسرانه به ما ميگويد: اينکه بايد مجددأ ديدگاهمان را درباره تاريخ جمعبندي کنيم، و فرضيات مربوط به اينکه از کجا آمدهايم و به چه شکلي مبدل شدهايم را دوباره به چالش بکشيم. از نظر فرانکوپن، مديترانه کاملا شايسته نام خود است؛ زيرا بهمعناي واقعي کلمه ميانه جهان است، و با نظر اروپامحور مخالف است. به چالشکشيدنِ مرکزيت اروپا از بزرگترين چالشهاي اقتصادی -سياسي است. بنابراين، با تمرکز بر ايران و سهم آن در تاريخ جهان، اين کتاب يک حمله اساسي و ارزشمند به اروپامحوري از طريق جهتگيري مجدد تاريخ جهان به دور از روايت ظهور اجتنابناپذير غرب است.
منظور از «راههاي ابريشم»، شريانهايي است که مردم، کالاها، عقايد، آيينها، بيماريها و چيزهاي ديگر را در آن جابهجا ميکردند. مسيحيت در امتداد جادههاي ابريشم در زير انديشه روميان گسترش يافت. اسلام نيز آشکارتر چنين بود. به همين ترتيب، پيشرفتهاي علمي، ايدههاي فلسفي و موارد ديگر با قرارگرفتن در معرض شرق و غرب بارور شدند. اگرچه اين کتاب بهخاطر غفلت از تاريخهاي گستردهتر شرق، مطابق با آرزوي نويسنده براي ارائه تاريخ كلي جهان مطلوب نيست، با وجود این، جزیيات را بهخوبي توصيف کرده است.
فرانكوپن بهطور مداوم تز جديد درمورد جهانيسازي را رد ميكند، نظريهاي كه ادعا ميكند روند تعامل مرزي معنادار تحولي نسبتا مدرن است. اين تز جديد، در ابتدا توسط توماس فريدمن (2005) در ميان ساير موارد ارائه شده بود، هنگامي که او مراحل بزرگ جهانيشدن را از آغاز 1492 با سفرهاي کشف اروپايي شناسايي ميکند. از نظر فريدمن و بسياري مانند او، جهانيشدن مترادف با گسترش غرب بهسوي خارج است. بااينحال، فرانكوپن خاطرنشان ميكند، اگر قرار است جهانيسازي بهعنوان مبادله فراملي (مردم، كالاها و عقايد) تلقي شود، آن چيزي كه حداقل بايد جهانيسازي اوليه ناميده شود، شامل دوهزاره مورد توجه اين كتاب است و مطمئنا مدتها قبل از کريستف كلمب آغاز شده.
فرانکوپن ادعا ميکند، در آنسوي راههاي ابريشم، اين روند با فتوحات اسکندر در قرن چهارم قبل از ميلاد، زماني که ايدهها در کنار طلا، کالاها، خشونت و بردگان ردوبدل ميشد، آغاز شد. از اين ميان، شايد تبادلنظر جذابترين و ماندگارترين ميراث باشد. در طي هزاره بعدي، بوديسم، يهوديت، مسيحيت و اسلام درحوزه پارسيان حلقهاي تشکيل دادند و درجهاي از تعاملات کلامي شديد، گاه خشن را ايجاد کردند. بعدها اين منطقه خداپسندانه به کانون افزايش فهم سکولار تبديل شد؛ زيرا اکتشافات اوليه علمي، بهويژه پيشرفت هند در علم، رياضيات و طالعبيني، عصر مفاهيم نوين را ايجاد کرد که با پيگيري فکري به دنياي فارس مبدل شد. اين فرآيند زماني سرعت يافت که مهارتهاي کاغذسازي چيني در قرن هشتم به ايران آورده شد و انقلابي در سنتز و توزيع دانش شرقي و هندي ايجاد کرد. بدين ترتيب، مبادله در امتداد راههاي ابريشم، هزاران سال پيش ايران را به شگفتي جهان وطني و فکري جهاني تبديل کرد، آنهم در زماني که «اروپاي مسيحي در تاريکي پژمرده شده بود، و به دليل کمبود منابع و کنجکاوي فلج شد.»
فرانكوپن به رغم تصديق مقولههاي شرق و غرب در مقدمه خود، آنها را تا حد زيادي از خود دور ميكند و از دستاوردهاي پارسي شرقي بهنفع ادعاهاي خود، غافل ميماند. درنتيجه، بسياري از دستاوردهاي خاور دور - که شامل باروت، اولين ساعت مکانيکي و قطبنما است - ناديده گرفته ميشوند. علاوه بر اين، چاپخانه، يکي از چهار دستاورد بزرگ چين باستان، به يوهانس گوتنبرگ نسبت داده ميشود، درصورتيکه چينيها چاپ بلوک چوبي را در قرن ششم اختراع کردند و اولين چاپخانه از نوع متحرک، توسط پي شنگ، حدود سال 1040 اختراع شد.
بنابر مفاهيم کتاب مشخص ميشود که قلب سابق جهان به پلي براي توليد قدرتهاي ديگر تبديل شده است - بهويژه غرب سلطهگر که غالبا با الهام از فرضيات اروپامحوري، بيش از يک سال در منطقه درگير بوده است. گزارشهاي روزانه هنوز گواه هرجومرج در مناطقي است که روزگاري متعلق به راههاي ابريشم بود. اما فرانکوپن کتاب خود را با يک چشمانداز شگفتآور خوشبينانه براي آينده منطقه به پايان ميرساند. او ادعا مي کند: «آنچه شاهد آن هستيم درد زايمان منطقهاي است که روزگاري بر فضاي فکري، فرهنگي و اقتصادي مسلط بوده و اکنون دوباره درحال ظهور است.»