مثل آب برای شکلات
نویسنده لورا اسکوئیول
مترجم مریم بیات
انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
سبک کتاب ریالیسم جادویی است و این سبک رمان، تخیل را قوی میکند.رمان عشقی است ولی زرد نیست.رمان بسیار زیبایی که لذت فراوانی را به روح تزریق میکند.
این کتاب مانند ماههای سال به 12 فصل تقسیم شده و هر فصل با یک روش سنتی پخت غذای مکزیکی شروع میشود. در بعضی از فصلهای پایانی کتاب حتی دو روش پخت وجود دارد. نویسنده داستانها و طرز تهیه خوراکها را به شکلی ماهرانه در هم بافته است.
داستانی است که در قالب کتاب آشپزی نوشته شده است . سرگذشت دختری مکزیکی به نام تیتا است که کودکی را درمیان اشپزخانه پر از رنگ و بو میگذراند و درنهایت به آشپزی قهار تبدیل می شود . اشپزخانه قلمرو تیتاست او قربانی طلسم نحس سنت است.تیتا دختر آخر خانواده است و به دلیل سنت خانوادگی حق ازدواج و عاشق شدن را ندارد و باید پرستارروزگار پیری مادر باشد. غذاهای تیتا سرشار از احساساتی است که روی مزه تاثیر
جادویی میگذارد. آشپزی تیتا بازتاب احساسات درونی اوست. لوبیای شاهد دعوا نمیپزد و با آواز تیتا نرم می شود. گل سرخ خواستگاری تیتا تبدیل به سسی می شود که احساسات خواهر را برانگیخته و فرارمی کند. کیک عروسی خواهراول با عاشق تیتا،سوگی را در میهمانان بیدار میکند چرا که کیک آغشته به اشک های او است. در تمام رمان بوی آشپزخانه به مشام می رسد. عجیب وسوسه امتحان دستورات آشپزی به ذهن می رسد و تیتا خالق رسپی های جدید است . قسمت پخت شکلات توضیح میدهد که آبّ برای شکلات باید جوش، جوش در لحظه ای که ریخته میشود باشد و اسم این کتاب هم از اون قسمت میاد.
که تیتا همش اینجور بود. جوشان.. واقعا مثل آبّ برای شکلات...
نویسنده روزمرگی و مشکلات را بدون این که حوصله خواننده سر برود و دچار کسالت شود بیان میکند.سبک نگارش خلاقانه ای دارد و طنز اغراق آمیز که لذت خواندن کتاب را دوچندان میکند.
زنان در جاهایی خود نگهبان سنت های ضد زن می شوند.این کتاب بدون ناله کردن، از بدبختی های زنان روایت می کند. نتیجه عصیان ، طغیان و تغییر وضعیت زنان برعلیه جبر زمان را با موفقیت نشان می دهد.
موضوع حائز اهمیت دیگربه رسمیت شناختن غرائز جنسی زنان و تقابل این حقیقت طبیعی با افکار پوسیده جامعه بود. روند داستان به گونه ای بود که ایجاد یه رابطه به ظن عرف نامشروع، بین تیتا و شوهرخواهرش به دلیل بیان زمینه های ایجاد اون برای خواننده قبیح و ناروا به نظر نمی رسید و گاهی حتی حق طبیعی تیتا تصور میشد. این موضوع رو هنر نویسنده در به استهزا گرفتن قضاوتهای رایج جامعه و حاکی از خردمندی نویسنده در به تصویر کشیدن ناکارایی قیدهای مرسوم اخلاقی می دونم.
نکته دیگه ای که برام جالب بود اینه که خیلی از قیدهای متداول جامعه ما به مذهبمون منسوب میشه اما دراین کتاب دیدم که در کشوری مثل مکزیک هم، حتی دختری که با تجاوز دزدان و راهزنان بکارتش رو از دست داده امیدی به تشکیل خانواده و داشتن آینده ای با یک مرد مناسب را ندارد.
تیتا قربانی بود،اما خواهر دوم گرترودیس قهرمان داستان بود و دیدیم که در زندگی موفق تر از خواهران دیگر بود.
پدرو هم یک بدبخت منفعلی بود که جرات عصیان در مقابل سنت ها رو نداشت!
در مورد داستان دکتر شاید به دو نوع عشق اشاره میکند عشقی که آدم را رشد می دهد و آرامش و تسکین به همراه دارد و عشقی که آدم را متحول میکند و سرشاراز احساس ، غرایز و هیجان است
تشبیه احساسات انسانی به فعل و انفعالات آشپزی بسیار جالب بود مثل《 سرش را چرخاند و چشمانش در چشمان پدرو گره خورد. همان لحظه فهمید وقتی مایه خمیر را توی روغن داغ می اندازند , چه حالی پیدا می کند.》
این کتاب سبک نگارش متفادتی دارد و ایارت زنان در بند سنت ها را به خوبی به تصویر کشید من به این کتاب امتیاز ۹ از ده میدهم.
برش هایی از کتاب
*پیاز را خرد کنید.برای این که وقت خرد کردن آن اشکتان سرازیر نشود(که خیلی هم ناجور است) توصیه میکنم یک تکه آن را بگذارید روی سرتان. بدیش این است که هنوز دست به کار نشده. چشمه اشک میجوشد و راه می افتد و دیگر هیچ چیز جلودارش نیست.نمی دانم این گرفتاری برای شما پیش آمده است یا نه. اما من یکی بتبد اعتراف کنم که بارها این بلا سرم آمده. ماما می گفت علتش حساسبت زیاد من به پیاز است،مثل خاله بزرگم تیتا...
* مادربزرگم نظریهٔ بسیار جالبی داشت. می گفت هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد می شویم اما خودمان قادر نیستیم کبریتها را روشن کنیم؛ همان طور که دیدی برای این کار محتاج اکسیژن و شمع هستیم. در این مورد، به عنوان مثال اکسیژن از نفس کسی می آید که دوستش داریم؛ شمع می تواند هر نوع موسیقی، نوازش، کلام یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریتها را مشتعل می کند. برای لحظه ای از فشار احساسات گیج می شویم و گرمای مطبوعی وجودمان را دربرمی گیرد که با مرور زمان فروکش می کند، تا انفجار تازه ای جایگزین آن شود. هر آدمی باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعله ور نگه می دارد و از آنجا که یکی از عوامل آتش زا همان سوختی است که به وجودمان می رسد، انفجار تنها هنگامی ایجاد می شود که سوخت موجود باشد. خلاصهٔ کلام، آن آتش غذای روح است. اگر کسی به موقع درنیابد که چه چیزی آتش درون را شعله ور می کند، قوطی کبریت وجودش نم برمی دارد و هیچ یک از چوب کبریتهایش هیچ وقت روشن نمی شود.
به قلم سعیده زردشت