وحید زندی فخر – کارشناس ارشد مدیریت رسانه
طبق رسوم معمول فیلمسازی، کاراکترهای درون فیلم (اعم از سینمایی و سریالهای دنبالهدار) به دو بخش اصلی خوب و بد تقسیم میشوند. آدمهای خوب از همان ابتدای فیلم، ذات اهورایی خود را به رخ مخاطب میکشند و روح بیننده را با خود همراه میکنند. به گونهای که تماشاگر دلش میخواهد این قهرمان نجیب، در نهایت پیروز میدان باشد. برعکس، کاراکترهای اهریمنی هم به همان نسبت، حس نفرت و خشم را در مخاطب بیدار میکنند و بیننده تنها وقتی خیالش آسوده میشود که «آدم بده» به سزای اعمالش برسد. حال در این میان، گهگاهی کاراکترهای خاکستری نیز معرفی میشوند که مانند تمام مردم عادی، هم خصلتهای خوب دارند و هم بد. این اتفاق خوشایندی است؛ زیرا مرزبندی سخت و انعطاف ناپذیر قصهگویی را به هم ریخته و پردههایی واقعیتر را از کنشهای موجود .در اجتماع، به مخاطبان میشناساند و آنها را یک قدم به واقعیت نزدیکتر میکند.
اما خاکستری بودن هم حد و مرزی دارد که اگر حدود و ثغور آن رعایت نشود، تماشاگر را میان فضیلت و رذیلت، مردّد باقی میگذارد. گویا تهیه کنندگان سریالهای کنونی شبکه خانگی، همین مسیر را برای انتقال پیام به بیننده، انتخاب کردهاند و رنگ کاراکترهایشان را از خاکستری معمولی به خاکستری تیره تغییر دادهاند. به نظر میرسد تصور آنها از ساختارشکنی در درجه نخست، برای سرگرم کردن مردم، باید تقلید از راه و رسم سریالهای آمریکایی باشد؛ آن هم تقلیدی که بیشتر از طریق دیالوگ و گفتارهای درون متن فیلمنامه است. به عبارتی، تهیه کنندگان سریالهای جدید شبکه خانگی، انتظار دارند با گنجاندن کلمات و عبارات سخیف و شبه ناسزا که بیشتر شبیه لجن پراکنی است، در جذب مخاطب، موفق شوند. در حالی که همین گفتارهای قبح شکنانه، کمکم به بطن جامعه نفوذ کرده و به گفتار عادی مردم تبدیل خواهد شد. این موضوع به ویژه برای سنین زیر 17 سال، بسیار خطرناک و نگرانکننده است.
تصور بعدی، به نوع کاراکترسازی این سریالها بر میگردد. قهرمانهای اصلی فیلم، خاکستری هستند، اما خاکستری تیره که اغلب با شارلاتان بازی و دروغ و دغل، کار خود را پیش میبرند. قسمت تاریکتر ماجرا این است که شخصیتهای فوق در طول سریال، به قدری هوشمندانه ساخته و پرداخته میشوند که مخاطب با آنها همذات پنداری کرده و دوست ندارد شکست یا مجازاتشان را ببیند. بنابراین در ضمیر ناخودآگاه تماشاگر، نوع جدیدی از شخصیت شکل میگیرد که مانند گرگی گرسنه در ظاهر انسان است. تصویرسازیها، همراه با تکنیکهای تدوین و ایجاد جلوههای بصری و حتی موسیقی متن، محبوبیت این قهرمان گرگنما را در ذهن بیننده، دوچندان میکند. به عنوان مثال، قهرمانی که به صاحب کار خود خیانت کرده و او را در وان حمام خفه میکند، به لحاظ اجتماعی باید منفور باشد. اما پیامی که از کلیت فیلم در اذهان عامه نقش میبندد، چیز متفاوتی است. زیرا او اکنون انسانی باهوش، تیزبین، باعرضه و دانا تلقی شده و پسر صاحبکار که بنای مخالفت با او را گذاشته، فردی بی عرضه، طمعکار، کودن و فرصت طلب است! به جز پیرنگهایی که سریال در برابر چشم مخاطب میگستراند، جلوههای سمعی و بصری هم در تشکیل این ذهنیت، به کمک کارگردان و نویسنده میآید؛ آنجا که بر سر تقسیم مال و اموال، با پسر مقتول مشاجره میکند و او را ناکام میگذارد، هنگام بیرون آمدن از دفتر کارش با ریتم آرام تصویر، پیروزمندانه سیگاری را روشن کرده و موسیقی گنگستری هم به شور تصویر میافزاید. همین کاراکتر، در زندگی زناشویی با هزاران مشکل روبهرو است و سودای عاشقی با دختر مقتول را در سر میپروراند. چنین پیامی به طریقی بستهبندی میشود که تماشاگر از ته دل آرزو میکند تا این دو عاشق به هم برسند و همسر فعلی قهرمان را کنار بزنند. اینگونه نمایشها ضمیر ناخودآگاه مخاطب را برای همراهی با «آدم بده» قلقلک میدهد و رفتارهای دغلگونه، آرام آرام در درون وی، نهادینه شده و جزو خصایص اخلاقیاش خواهد شد.
البته مثال بالا تنها نمونه کوچکی از چنین نمایشهایی است. رسم خارج از عرف قهرمانهای خاکستری در سریالهای طنز و فانتزی هم به چشم میخورد. آنجا که شخصیت به ظاهر مظلوم و ستمدیده فیلم، برای تصاحب مواد مخدر تاثیرگذار بر انسانها، به دوست قدیمیاش نارو میزند و او را به قتل یارانش تحریک میکند اما خودش قاتل نمیشود! یا طنزی که شخصیتهای دغل باز اما محبوب برای مخاطب را از گرداب مخمصهها نجات میدهد و به ساحل امن میبرد؛ همه و همه هژمونی شارلاتان بازی را در سریالهای شبکه خانگی تثبیت میکنند. آنها به طور غیرمستقیم میگویند: «بخور تا خورده نشی»، «بزن تا نزننت»، «زیرآبی برو تا موفق بشی»، «دروغ بگو تا نجات پیدا کنی»، «ریاکار باش تا بهت اعتماد کنن»، «بددهن باش تا ازت حساب ببرن» و.... از آنجا که مخاطب، با چنین شخصیتهایی اخت میگیرد، بنابراین رفتارها و گفتارهای او را هم میپذیرد؛ هرچند که ممکن است با فرهنگ تربیتی وی، همخوانی نداشته باشد. این سریالها چه پیامی برای مخاطبان دارند، جز ترویج شارلاتانیسم؟