نقد رمان عقاید یک دلقک

رمان عقاید یک دلقک که روایتگر اختلافات و تفاوت های نگرشی انسان ها به مسائل زندگیست، به زیبایی هر چه تمام، با قلم فوق العاده هاینریش بل، توانسته چالش های فراوانی در زندگی هر شخصی را مکتوب کرده و همه را در یک شخصیت به عنوان «دلقک» جای گذاری نماید. چالش هایی که انسان ها غالباً با آن درگیرند و روزهای عذاب آوری را برای خود ساخته اند. برای نمونه می توان به مشکلات خانوادگی این دلقک اشاره نمود که اکثریت فرزندان قرن حاضر، با چنین چالشی مواجه هستند؛ چالش‌هایی مانند عدم حمایت خانواده ها از آینده عشقِ شغلی فرزندشان، تا آنان بتوانند کاری انجام دهند که واقعاً به آن علاقه مند هستند، یا عدم توانایی در گفتگو کردن اعضای خانواده برای حل مسائل پیش آمده و دلخوری‌ها، که جزو مشکلات اعظم خانواده‌ها هستند.

نویسنده به خوبی کاراکتری پر از مشکلات را در یک قالب و یک شخصیت برای مخاطب تداعی می‌کند که برای همذات پنداری بیشتر، دلقکی را به عنوان پیشه اصلی کاراکتر داستان انتخاب نموده و همه پتانسیل‌ها و اتفاقات رمان را بر همان دلقک بودن، سوار کرده. زیرکی خاصی در این انتخاب است، چرا که دلقک نماد خنده و شادی است و با این عمل نویسنده قصد آن را داشته تا با تلخی خنده‌های یک دلقک افسرده و درمانده و آن ماسک قلابی شادی بخشی که برای اجرا می‌زند، مخاطب را بهتر با خود همراه نماید و روایتی تأسف‌برانگیزتر و تأثیرگذارتر را ارائه کند.

در این رمان یکی از مباحثی که به کرات از آن سخن به میان آمد، مذهب‌داری و دین‌داری بوده که چگونه معتقدین افراطی موجب رنجش اطرافیان می‌شوند و به نوعی خود دلقک بی‌مذهب (Irreligion) نیز شخصیتی افراطی داشته و بر اعتقادات آزاد اندیشانه خود محکم بوده و در این کتاب، نظر بر آن بوده که به پیامی برسد که شاید اندک مخاطبی آن را دریافت کند. و آن پیام این است که « با هر نوع اندیشه‌ای که داریم به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم و در مکالمات خود هیچ‌گاه به اعتقادات و ارزش‌های مخاطب اشاره‌ای نکنیم. » که دلقک و اطرافیانش به هیچ‌ عنوان این موضوع را رعایت نمی‌کردند و مرتب موجب رنجش و درگیری می‌شدند.

یکی از نقاط ضعف کاراکتر دلقک، عدم توانایی او در صحبت کردن به منظور حل مسائل ارتباطی بود که به عنوان نمونه می‌توان به گفتگویش با پدرش، برادرش و معشوقه‌اش اشاره نمود که در هر سه ارتباطش، با شکست و تنزل فکری و ارتباطی روبه‌رو گشت. و هرچه جلوتر می‌رفت به خاطر تفاوت نوع نگرش‌هایش با دیگران و عدم توانایی در ابراز خود، تاریک‌تر و سرخورده‌تر می‌شد.

در تحلیل شخصیتی دلقک به دو مورد شاخص دیگر می‌توان اشاره نمود، یکی مقصر دانستن دیگران و دیگری ارتباط فاجعه بار دلقک رمان، با خودش. در مورد شاخص اول، دلقک در تمام لحظات، تنها کسی که هیچ سوءظنی به آن نداشت، خودش بود و تمام اتفاقات بد زندگی خویش را به دیگران و عملکرد آن‌ها نسبت می‌داد و هر چه جلوتر هم می‌رفت، این عملش وسیع‌تر و پررنگ‌تر می‌گشت؛ درست است که شاید او نمی‌توانسته اعضای خانواده خود را انتخاب کند اما به جای نشان دادن انگشت متهم بر آنان می‌توانست حداقل با گفتگو، بخشی از مشکلات خودش را با آنان حل کند و شاید دست از غرور کاذب خود بکشد. یا زمانی که معشوقه‌اش وی را ترک کرده، به این پی نمی‌برد که چرا چنین اتفاقی افتاده و تنها از یک بُعد به اتفاقات نگاه می‌کند. آن هم بُعدی که دلقک، هیچ تقصیری ندارد!

شاخص دوم شخصیتی دلقک، ارتباط ضعیف و تخریب‌گر خودش با درونش است که نمودش را می‌توان زمانی دید که بعد از تمرین در جلوی آینه حالش بد می‌شود و بعد ها که تنها تسکین‌دهنده وی، یعنی معشوقه‌اش او را ترک می‌کند دیگر حتی جرأت نگاه کردن به خود را در آینه ندارد. زمانی که دلقک در آینه نگاه می‌کند، ندای درونش که همواره در حال شکایت و غر زدن است، با چهره دلقک آمیخته می‌شود و دلقک از آن که حقیقت درون خودش را در آینه می‌تواند ببیند آشفته می‌گردد و احساسی ناشناخته‌ای در وی به جوشش می‌افتد. و البته معشوقه‌اش به خاطر توجهی که به او می‌کرد و احساس ارزشمندی و عشقی که در او به وجود می‌آورد می‌توانست این آشفتگی را بعد از هر تمرین از دلقک بگیرد.

در واقع همه ما اگر مدتی در آینه به چشمان خود نگاه کنیم، به این آشفتگی خواهیم رسید و احساسات ناخوشایندی در وجودمان سرچشمه می‌گیرند که شاید هیچ‌گاه وجود نداشته‌اند؛ که همه این اتفاقات به خاطر ارتباط نادرست با خویشتن است. اگر بخواهم از دلقک بگویم که اشاره‌ای هم به انسان‌های دیگر دارد، باید به این موضوع اشاره کرد که وی هنوز ابعاد زیادی از شخصیت خود را نمی‌شناسد و شاید دیگران را مورد سرزنش قرار دهد اما بدون آنکه بداند پیوسته در حال سرزنش خود است. و از آنجایی که تنها کسی که به وی توجه می‌کرد و درون دلقک را تحسین می‌نمود، معشوغه‌اش بوده، تنهایی اکنونش، او را خراب و خراب‌تر می‌کند. و به حدی از تشنگی جلب توجه و پوچ‌گرایی می‌رسد که حتی قصد خودکشی نیز از ذهنش می‌گذرد.

در مجموع باید گفت که نویسنده به خوبی توانسته نه یک شخصیت خاص، بلکه انسان‌ها و مشکلات شخصیتی‌شان را به تصویر بکشد و اکثریت مردمان، با این چالش‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند و دلقک زندگی خویش می‌شوند و تلخ می‌خندند.

در پایان باید به این مفهوم زیبا کتاب اشاره کنم که با چند خطی، تنها اشاره‌ای می‌کند و سریع از آن می‌گذرد تا نشانه‌ای باشد برای گرفتن‌ پیام‌های اساسی رمان؛ اشاره‌ی کوتاه این است : « وقتی مست روی صحنه می‌روم، به هنگام اجرای حرکاتی که نیازمند دقت‌اند اشتباه می‌کنم و مرتکب بدترین خطایی می‌شوم که یک دلقک دچار آن شود : به ابتکارات و ایده‌های خودم می‌خندم. تحقیری وحشتناک برای یک دلقک. »

اگر ما دلقک باشیم و صحنه اجرا، زندگی ما؛ این که بدون هوشیاری زندگی خود را ادامه دهیم و از لحظاتش استفاده نکنیم، بزرگترین اشتباهی است که انجام داده‌ایم که منجر به همان خنده‌ی تلخی می‌شود که پیش‌تر به آن اشاره کرده‌ام. همان خنده‌ای که شاید از روی حسرت فرصت‌های از دست رفته و خطاهایمان، آنقدر تلخ است که خندیدن را فقط نمایشی می‌کند برای ادا درآوردن به مانند یک دلقک.

به قلم کامیار ارباب زی

منبع: https://virgool.io/

 

 

-

 

 

۵
از ۵
۱۵ مشارکت کننده
سبد خرید

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش