کتاب مردن با گیاهان دارویی به قلم خانم عطیه عطارزاده
از دسته کتابهای قفسه قرمز نشر چشمه می باشدکه ساختارگرا، جریان گریز و ضدژانر هستند.
داستانی متفاوت از درک بدون حس بینایی از زبان دختری نابینا است که زندگی را با استفاده از قوای حسی دیگرش درک میکند. اما اتفاقاتی رخ میدهد که مسیر زندگی او را متفاوت میکند.
سفر درونی برای رهایی از حس حقیقی حسرت از اهداف کتاب می باشد.
کتابی به روایت دختر نابینایی است که طی حادثه ای در ۵ سالگی با یک گیاه سمی نابینا می شود.پدربا خیانت خانواده را رها میکند و مادر و دختر به تهران مهاجرت میکنند و در خانه ای موروثی انزوا دونفره شروع می شود . دنیایی دختر درون خانه شکل میگیرد. دنیا را از طریق شنیدن و لمس میبیند، رنگ ها را با مزه عجین میکند . نقصان حس بینایی را با حس های دیگر پر میکند و درکنار آن استناد به دنیای کتاب ها و قصه ها دارد. خواص گیاهان دارویی را بیان میکند. به چیستای زندگی هستی و نیستی میپردازد. برای شکفتن و بیرون آمدن از رشد و تعالی تلاش میکند. وی تخیلات قوی دارد.
سبک نگارش کتاب براساس ادبیات کهن است و فصل ها را به شکل باب بیان میکند .نثر کتاب خیلی قوی است و از همون اول میخکوب ات میکند و به کتابهای زیادی من جمله کتب ابن سینا گریز میزند.
دختر تا ۱۷ سالگی دوبار از خانه بیرون رفته است. بعد از آشنایی با خاله و سفر به کاشان میل به اکتشاف دنیای خارج از خانه برایش جذاب میشود. بعد از آن کنش هایی با مادر دارد و پس از مرگ مادر به دنبال حفظ جسد و دوری از تنهایی تا رسیدن پدر است و جسد مادر را مثله میکند.
حاشیه نوشت هایی در مورد گیاهان دارویی به کتاب جذابیت میدهد.
گفتگو و درک دختر راوی داستان با اشیا و گیاهان و محیط هست وهیچ دیالوگ خاصی در کتاب نیست.
بنظرم این کتاب نویسنده خلاقی داشته و برای اولین کار باید به این خانم نویسنده آفرین گفت.
برشی از کتاب
_می توانم به راحتی در خود فرو بروم و جهان را محو کنم. مادر می گوید باید به جای چیزهای بزرگ بر چیزهای کوچک تمرکزکرد. می گوید راز رستگاری بشر همین است. راه رهایی از قید وسواس ذهنی برای چیز دیگری بودن. زندگی در چیزهای کوچک گسترده است، یعنی همین چیزهای روزمرهی کسالت بار
_مسئله این است که در جهان من همیشه فقط یک امکان می تواند اتفاق بیفتد و افتادن یک اتفاق به معنای نیفتادن اتفاقات دیگر است. از این رو اگر در مورد جهان معنایی ندارد و کلا فرضی است باطل. اگر را باید از جهانم حذف کنم و به جهانی ببرمش که در آن سرتاسر اگر است که اتفاق می افتد.
_مادر شبیه مهربان ترین شبحی است که میتواند از کنارت عبور کند و به یادت بیاورد که در جهان هیچ چیزی برای ترسیدن نیست مادر کتابی است با صفحات سوخته. به همین خاطر خیلی کم از گذشته حرف می زند. من فقط می توانم با کنار هم چیدن تکه های پراکنده ای از خاطراتش تصویر مخدوشی از گذشته اش بسازم.
به قلم سعیده زردشت
امتیازاین کتاب ۸.۵ از ۱۰ می باشد.